|
|
اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ...
شاید عاشقت بودم،روزی .....!
ولی ببین بی تو
هم زنده ام،
هم زندگی میکنم ...
فقط گاهی در این میان،
یادت ...
زهر میکند به کامم زندگی را ...
همیــــــــن...
هی لعنتی ...
ادامه مطلب |
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, |
|
|
|
|
|
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم
وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
...
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد.
وچند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم
برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود
دو قدم از هم دورتر راه برویم…
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو
ادامه مطلب |
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, |
|
|
|
|
|
پدر دستهای تو گهواره من
دو چشم تو چراغ خونه من
بجزء تو از همه دنیا بریدم
که عاشق تر ز تو هرگز ندیدم
ببوسم پینه دستان پاکت
ببوسم صورت چون قرص ماهت
پدر ای قبله راه سعادت
ندارم ذره ای از تو شکایت
تو رو هم چون نفسها دوست دارم
که جون من تویی تا بی نهایت
روز پدر مبارککککککککک....
ادامه مطلب |
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, |
|
|
|
|
|
در اين دنياي وانفسا كدامين تكيه گاه را تكيه گاه خويش سازم
نمي دانم خداوندا...نمي دانم
دراين وادي كه عالم سر خوش است و جاي خوش دارد
كدامين حالت و حال و دل عالم نصيب خويشتن سازم
نمي دانم خداوندا
به جان لاله هاي پاك و والايت نمي دانم
و مي گريم خداوندا
دگر گيجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده پناهم ده
اميدم ده خداوندا كه ديگر نا اميدم من و مي دانم كه نوميدي ز درگاهت گناهي بس ستم بار است
وليكن من كه مي دانم
دگر پايان پايانم
و مي دانم كه آخر بغض پنهاني مرا بي جان و تن سازد
چرا پنهان كنم دردم؟
چرا با كس نگويم من؟
چرا با من نمي گويند ياران رمز رهگشايي را؟
همه ياران به فكر خويش ودر خويش اند گهي پشت وگهي پيش اند
ولي در انزواي اين دل تنهاچرا ياري ندارم من كه دردم را فرو ريزد؟
دگر هنگامه تركيدن اين درد پنهان است
خداوندا نمي دانم نمي دانم
ونتوانم به كس گويم... نمي دانم خداوندا
فقط مي سوزم ومي سازم وبادرد پنهاني
بسي من خون دل دارم ولي بي آب وگل دارم
به پوچي ها رسيدم من
به اين دوران نامردي رسيدم من
نمي دانم...
نمي جويم...
نمي پرسم...
نمي گويند...
نمي جويند...
جوابي را نمي دانند...
سوالي را نمي پرسند و از غمها نمي گويند
چرا من غرق در خويشم؟
چرا بي گانه از خويشم
ادامه مطلب |
جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, |
|
|
|
|
|
دود میخیزد ز خلوتگاه من،
کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن،
کی به پایان می رسد افسانه ام؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوس سحر
خویش را از ساحل افکندم در آب
لیک از ژرفای دریا بی خبر
بر تن دیوار ها طرح شکست
کس دگر رنگی در این سامان ندید
چشم می دوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید
تا بدین منزل نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام
گرچه میسوزم از این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
تیرگی پا می کشد از بام ها:
صبح می خندد به راه شهر من
دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن
ادامه مطلب |
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, |
|
|
|
|
|
خدای خوبم
کاش
هرگزکسی را به آنچه که قسمتش نیست
عادت
ندهی
ادامه مطلب |
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, |
|
|
|
|
|
من از عمق وجود خدایم را صدا کردم ،
نمیدانم چه میخواهی !
ولی امشب ...
برای تو ...
برای رفع غمهایت ...
برای قلب زیبایت ...
برای آرزوهایت ...!
به درگاهش دعاکردم ...
و میدانم خدا از آرزوهایت خبردارد
ادامه مطلب |
یک شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, |
|
|
|
|
|
خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد
به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم
به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد .
ادامه مطلب |
سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, |
|
|
|
|
|
رسم زندگی...
رسم زندگی این است
یک روز کسی را دوست می داری
و روز بعد تنهایی
به همین سادگی
او رفته است
و همه چیز تمام شده است
مثل یک مهمانی که به آخر می رسد
و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی؟
این رسم زندگی است...
ادامه مطلب |
سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, |
|
|
|
|
|
ماه من...
غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،بودن اندوه است ...!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه!
میوه یک باغند, همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باز کسی می خواند؛
که خدا هست،
تا خدا هست چرا غصه؟! چرا؟!؟!؟!؟
ادامه مطلب |
سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, |
|
|
|